آزاد ارمکی، استاد دانشگاه تهران: خالصسازی به دانشجویان هم میرسد
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : سه شنبه, 07 شهریور 1402 17:18
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ پس از فتح قوای دولت، مجلس، صدا و سیما و... حال اتوبوس خالصسازی به ایستگاه دانشگاه رسیده است. هر روز نام اساتیدی به عنوان تعلیق یا اخراج شده منتشر میشود که جزو سرمایههای کشور و اعتبار دانشگاه هستند اما جای این اساتید را قرار است چهرههایی همچون امیرحسین ثابتی، مجری عضو جبهه پایداری و عباس موزون مجری برنامه «زندگی پس از زندگی» بگیرند.
یک روز پس از بیانیه صنف اساتید دانشگاه که در آن به واگذاری بخش مهمی از اختیارات وزارت علوم به نهاد دیگر و دخالت فراوان نهادهای امنیتی اطلاعاتی در رابطه با مباحث درون دانشگاه در سالهای اخیر اعتراض شده بود، در مقابل سکوت وزارت علوم به عنوان وزارتخانه متولی و مرتبط با موضوع اخراج اساتید، وزارت کشور بیانیهای صادر و از اقدام وزارت علوم برای اخراج «معدود اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایشهای رسانهای داشتهاند»، تقدیر کرد. به باور تحلیلگران صدور این بیانیه از جانب نهاد امنیتی، مهر تاییدی است بر سند منتشرشده در فضای مجازی مبنی بر طرح پیشنهادی وزیر کشور به رئیسجمهوری جهت پاکسازی گسترده دانشگاهها و جایگزینی استادان منتقد و معترض با نیروهای همسوی دولت.
به منظور تحلیل آنچه در صحنه دانشگاههای کشور در حال رخ دادن است، دیدهبان ایران با تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران به گفت و گو نشسته است. او معتقد است که بحث بر سر تصاح منافع، منابع از سوی گروهی است که قدرت را در دست گرفتهاند و ماجرا با اخراج اساتید در سال 59 و 88 متفاوت است. آزاد ارمکی رئیسی و مدیران و اطرافیانش را ضعیفترین نیروهای کشور در تاریخ ایران میداند و معتقد است که دانشگاه مضمحل شده و دیگر جانی ندارد.
مشروح این گفت و گو را در ادامه بخوانید.
نیروهایی که در جناح راست هستند اعتقادی به دانشگاه، علم و نقد ندارند
*آقای آزاد ارمکی! به نظر شما هدف از اخراج اساتید دانشگاه چیست؟
دولت جدید دیگر فرصتی برای ساماندهی امورش ندارد و برای نهایی کردن آن باید همه جا را تصاحب کند. تنها جایی که حضور آقای رئیسی و اطرافیانش کمتر بوده، دانشگاه است. برای بیشتر و پررنگ شدن این حضور لازم است نیروهای غیرخودی را حذف کند. علت دیگر هم این است که جریان سیاسی حاکم هیچ نقدی را نمیپذیرد و طبیعی است روی نیروهای منتقد دست بگذارد.
*برخی معتقدند پشت صحنه اخراج گسترده اساتید، جبهه پایداری حضور دارد. نظر شما چیست؟
فرقی نمیکند؛ مجموعه نیروهایی که در جناح راست هستند اعتقادی به دانشگاه، علم و نقد ندارند. آنها فقط تبعیت میکنند و معتقدند که در نظام ولایی باید همه کسانی که منتقد هستند را به عنوان افراد غیرخودی حذف کنیم. در جامعه نمیتوانند این کار را کنند چون مانند مسئله حجاب شکست میخوردند ولی در دانشگاه که یک سازمان رسمی در اختیار دولت است، میتوانند دست به قلع و قمع بزنند. از مجموع جناح راست تمامشان اعتقاد به حذف غیرخودیها دارند منتهی جبهه پایداری آشکارتر و تند و تیزتر عمل میکند. البته جبهه پایداری قدرتی ندارد و اخراج اساتید هم دغدغه آنها نیست.
*شما میگویید جبهه پایداری قدرتی ندارد ولی یک نمونه آن نشاندن امیرحسین ثابتی در میان اساتید دانشگاه است.
ثابتی یک مورد است که چون رسانه داشته، برجسته شده و از آن اطلاع پیدا کردیم ولی باقی افرادی که وارد دانشگاه شدند را شما فهمیدید؟ بقیه هم همینطور است.
بحث تصرف موقعیتها و منابع است و با اخراج اساتید در سال 59 و 88 متفاوت است
*برخی از اساتیدی که اکنون نامشان در میان تعلیقیها و اخراجیهاست، جزو افرادی هستند که جایگزین اساتید اخراج شده در سال 88 شدند، مانند محسن برهانی، حال چگونه همین اساتید منتقد حکومت شدند؟
این مورد فردی است ولی کلی که نگاه کنیم، اینطور نیست. این افراد وقتی وارد دولت میشوند قدرت را به دست میگیرند و نه تنها حذف نمیشوند بلکه میمانند و بدنه را تقویت میکنند. مثلا افرادی که با آقای رئیسی وارد دولت شدند سالیان سال از منافع، منابع و موقعیتها استفاده میکنند و پس از آن هم با همتیمیهایشان در قدرت جمع میشوند و برای حذف رقیب تلاش میکنند. موارد نادری وجود دارد ولی کل جریانی که با رانت استاد، سیاستمدار، هنرمند و غیره میشوند همه مراکز را تصاحب میکنند. چنین نبوده است که از بین رئیسیون و قالیبافیون خودشان علیه خودشان شورش کنند، خیر! همه یکدیگر را پیدا و گنگ تولید میکنند و شروع به استفاده از منابع و امکانات میکنند.
*افرادی که جذب هیئت علمی میشوند، از مراحل سخت گزینش عبور میکنند. از این جهت چطور؟ چگونه فردی که مورد تایید واقع میشود، منتقد حکومت میشود؟
دانشگاه نه استاد ضد جمهوری اسلامی را جذب میکند و نه استاد سکولار ولی دانشگاه آنقدر قدرت دارد که آنهایی که اهل علم و تفکر هستند را تبدیل به نیروهای منتقد و معترض میکند. وقتی کسی وارد دانشگاه شود و بخواهد درس بخواند و پژوهش کند، میتواند منتقد شود. این است که خود نهادها و سازمانهای اجتماعی اقتضائاتی دارند که مسیر عمل افراد را به سمت و سوی دیگری میبرد. این قضیه چهل و چندساله جمهوری اسلامی است که همه اشخاصی که گزینش میشوند، مدت طولانی درموردشان تحقیق میکنند تا فرد مخالفی وارد سیستم نشود ولی خود نهادها مختصاتی دارند که از این آدمها، آدمهای دیگری میسازند. به عنوان مثال وقتی وارد بانک میشوید و نظام پولی و بانکی فشل را مشاهده میکنید، شروع به اختلاس میکنید یعنی چه راست و چه چپ، اختلاسگری صفت کسی میشود که وارد نظام پولی ایران شده است، این ویژگی سازمانها و نهادهاست.
*برخی این موج اخراج اساتید را با انقلاب فرهنگی سال 59 مقایسه و از آن به عنوان انقلاب فرهنگی دوم یاد میکنند. چنین مقایسهای صحیح است؟
خیر، انقلاب فرهنگی از درون انقلاب اسلامی بود و ریشهاش هم در ضدیت با دو امر مهم بود؛ یکی با مارکسیستها و یکی با غربگراها یعنی امریکاگراها. آن زمان نیروها ده بیست سال تمرین و فکر کرده بودند و واقعا هم موضوعیت داشت. فارغ از درست و غلط بودنش، کمونیستهای ایرانی تحلیل متفاوتی با انقلاب اسلامی داشتند. اما اتفاق امروز تلاش دولتهاست نه تلاش یک جریان بزرگ اجتماعی که از آن معنایی تولید شده و از آن معنا هم نیرو تولید شده باشد و آن نیرو را بفهمد که این کار را انجام دهد. امروز دولت دنبال جذب افراد همفکر خودش است، آن موقع خود نیرو کنشگری میکرد اما نیروهای امروز حکومتی و گلخانهای هستند. نیروهای امروز بدون توانایی و تخصص هستند و مسائل ایران معاصر را نمیدانند. فرض کنیم دانشگاههای کشور در این چهل ساله کاری نکردند و اکنون یک سری افراد فهمیده و با علم و دانش آمدهاند تا این وظیفه و مسئولیت را برعهده گیرند، در این صورت مشکلی نبود ولی مسئله اینجاست که این نیروها علوم اسلامی خواندهاند و تاریخ درس میدهند، دانشگاه دفاع ملی خواندهاند و به دانشگاه شریف میروند و غیره. اینها نیروهای اشغالگر هستند و دارند موقعیتها را تصاحب میکنند و هیچ شباهتی با جریان 59 ندارند.
رئیسیون را ضعیفترین نیروهای کشور در تاریخ ایران میدانم
*با اخراج اساتید در سال 88 چطور؟ نسبتی دارد؟
باز هم خیر. چراکه جریان 88 حذف نیروها، حذف شکاف و زخم درون جمهوری اسلامی بود. حاکمیت درست یا غلط جراحی کرد اما اکنون قصه تصاحب منابع است. یک گروه بیرون مانده و الان دارند میبندند و میزند و به خیال خود دنیا را قتح میکنند. یک نمونه آن این است که برای کربلا رفتن پول عراقیها در کل کشور دارد توزیع میشود یعنی مردم در معرض آشنایی با ریال عراقی هستند که در واقع لگد دیگری به پول ایران است. این امر نشان این است که قصه اصلا چیز دیگری است. بدین معنا که گروه دیگری بر سرکار قدرت آمده و فکر میکند یک چیزهایی درست است مثلا به تصور خودشان شیعهای که در آن ایران و عراق باهم هستند چنین معنایی دارد و جهت آن کربلاست درحالی که نمیدانند بعد از گذشت زمان اقتصاد و پول ایران را دارند از بین میبرند و پول ایران دیگر در هیچ جایی ارزش ندارد. اگر تا دیروز ایرانیان تومانشان را تا مرز میبردند، امروز پول عراقی به دهاتهای ایران هم رسیده است.
به باور من اینها نادانی است و ربطی به 88 ندارد، بحث تصرف موقعیتها و منابع به واسطه گروهی است که خارج از قدرت بوده و حال قدرت را در دست گرفتهاند و از آن سرمست هستند. این گروه نه منافع ملی را میداند و نه از بحث توسعه و موقعیت ایران چیزی درک میکند، هیچ چیزی را نمیفهمند. من رئیسیون را ضعیفترین نیروهای کشور در تاریخ ایران میدانم، آنها آمدهاند و نمیفهمند و گوش هم نمیکنند؛ نادان هستند و توانایی مشاوره گرفتن هم ندارند. آنها به جلو میروند و وقتی منفعت کثیر پیدا کردند خودشان مضمحل میشوند و از بین میروند همچون تشنهای که یک نفس آب شور میخورد و تهش میترکد. رئیسیون یک چنین سرنوشتی دارند.
گروه جدید حرف از اسلام و ولایت میزنند، پولی میگیرند و میچرخند، درکی از مسائل ایران ندارند
*باتوجه به اینکه شما در محیط دانشگاهی فعالیت میکنید، نسبت به سند منتشر شده مبنی بر جذب 15 هزار عضو هیئت علمی اطلاعی دارید؟
اگر 15 هزار نیرو دارند که میتوانند دانشگاههای شریف، تهران، بهشتی و اصفهان را مدیریت کنند و به جای استادان بنشانند بسمالله! این 15 هزار نفر درواقع صاحبان مدرک هستند که از دانشگاههای گمنام و گلخانهای مدرک گرفته و در گروهها و هیئتهایشان توهم نخبه بودن دارند. حکومت هم میخواهد آنها را جایی بنشاند که پول و منافعی به آنها دهد ولی تمام آنها نمیتوانند در برابر یک استادی که خودش بر اساس علاقه و تواناییاش درس خوانده و تعقل کرده، مقابله کنند. به نظر من تمام این 15 هزار نفر بیشتر کارمندان دولت هستند که پول هنگفتی به جیب میزنند و در آینده هم جیرهخوار خارجیها میشوند.
*این خالصسازی دانشگاهها تا چه حد تاثیرگذار است؟
هیچ مسئلهای حل نمیشود. کسی میتواند مشکلات کشور را حل کند که یک نخبه باشد، باید وقت بگذارد و فکر کند. چرا در کشور این همه مسائل باقی مانده؟ چون کار دست یک مشت آدم نادان است. دانشکدههای علوم اجتماعی ایران را اگر نگاه کنید روسا و رئیس گروههایش ضعیفترین استادان علوم اجتماعی ایران هستند. وقتی استادان خوب را کنار بگذارند، معلوم است که چیزی حل نمیشود. ما در جامعه مشکلات عدیدهای از جمله خودکشی و نابسمانی داریم اما آنها حرف از اسلام و ولایت میزنند، پولی میگیرند و میچرخند.
خالصسازی به دانشجویان هم میرسد
*حذف اساتید منتقد چه اثری بر رکود علمی دارد؟
علم تعطیل است، فاتحه علم در ایران را بخوانید. دانشگاه مضمحل شده و دیگر جان ندارد که تکان بخورد. دانشگاه باید دانشمند داشته باشد نه کارمند. دانشمند فردی است منتقد و نوآور که راه حل جدید کشف میکند ولی این سیستم گوشی برای شنیدن حرفهای جدید و متفاوت از خودش را ندارد.
*باتوجه به برخوردی که با اساتید شده، به نظر شما برای دانشجویان چه برنامهای اندیشیده شده است؟
استاد که خالص سازی شود دانشجو هم خالصسازی میشود. وقتی استاد ذهن باز داشته باشد، دانشجو سرکلاسش مینشیند. در غیراینصورت دانشجویی که بتواند مهاجرت میکند، یک عده که اصلا دانشگاه نمیروند و عدهای هم که میآیند سرکوب و سرخورده میشوند. برخی هم سرکلاس مینشینند و مدرک میگیرند و نظام سیاسی خودشان را به شکل ضعیف بازتولید میکنند.
قبلا استادان علوم اجتماعی را اخراج میکردند، بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ همه را/ حکومت مشکلی با استادان بیسواد ندارد
علی سرزعیم از استادان اخراج شده دانشگاه در دولت رئیسی، میگوید: قبلا فقط استادان علوم اجتماعی را از دانشگاهها اخراج میکردند تا نتوانند به ایدئولوژی حاکمیت آسیب برسانند اما از دورهای به بعد کار به اخراج استادان اقتصاد هم رسید. از دورهای دیگر (بعد از اعتراضات سال ۱۴۰۱) همه را اخراج کردند و مسئله اصلی حاکمیت، امنیتی کردن دانشگاه شد.
علی سرزعیم استادیار دانشگاه علامه طباطبایی از استادانی است که در ابتدای آغاز به کار دولت سیزدهم از دانشگاه اخراج شده است. او در واکنش به اخراج استادان دانشگاه با رویداد۲۴ مصاحبه کرده و تحلیل خود را از این اتفاق گفته است. بخشهای مهم این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
قبلا استادان علوم اجتماعی را اخراج میکردند، بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ همه را
* حاکمیت در حالی این روزها استادان دانشگاه را اخراج میکند که در گذشته بیشتر با استادان علوم اجتماعی با تصور اینکه دانش غربی و غیر اسلامی را تدریس میکنند، زاویه داشت تا نتوانند به ایدئولوژی حاکمیت آسیب برسانند. اما داستان حاکمیت با استادان دانشگاه بعد از اعتراضات سال ۱۴۰۱ و جنش «زن، زندگی، آزادی» به کل عوض شد. یعنی تهدید امنیتی به دغدغه دوم تبدیل شد و مسئله اصلی حاکمیت به امنیتی کردن دانشگاه و استادان دانشگاه تبدیل شد
* در واقع تصورغلط حاکمان این بود که اگر از دانشگاه صدای اعتراض بلند میشود، متاثر از استادها است. همچنین این توقع را هم داشتند که استادان جو به هم ریخته را کنترل کنند که البته این فرضیهای اشتباه و به دور از واقعیت بود. موضوع این است که تصمیمگیران شکاف نسلی را در نظر نمیگیرند و نمیدانند در بحثهای مربوط به مرحوم مهسا امینی، عمدتا دانشجویان فعال و استادهای دانشگاه غیرفعال یا در بهترین حالت دنبالهرو بودند.
اگر همه استادان هم حذف شوند، ذرهای در مطالبهگری دانشجویان کاسته نخواهد شد
اساسا این تصور که نسل جدید فرمانبردار باشند، ۱۰۰ درصد تصوری غلط است. به همین دلیل باید اذعان داشت، حتی اگر همه استادان هم حذف شوند، ذرهای در اراده دانشجویان برای مطالبهگری کاسته نخواهد شد؛ بنابراین باید گفت، نه رویکرد تصفیهای نه تنها کمکی نمیکند، بلکه بذر کینه و نفاق و ناراحتی را تشدید خواهد کرد.
* رابطه حاکمیت و دانشگاه در اوائل انقلاب هم چالشی بود. در واقع در آن برهه دانشگاه هم پایگاه گروهکهای سیاسی بودند، هم حاکمیت امیدی عجیب و غریب داشت که بتواند علوم اسلامی را در دانشگاه تبلیغ و ترویج کند؛ بنابراین از فضای تند آن روزها برای تصفیه استادان بهره بردند. البته در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب نگاه امنیتی با شدت و حدت زیادی در همه امور وجود داشت که البته این نگاه در دانشگاه پررنگتر بود.
پس از جنگ دانشگاه خنثی بود و فقط سدجواد طباطبایی اخراج شد
* در دورهای که جنگ به پایان رسیده بود و هم و غم اصلی کشور به سازندگی اختصاص داشت، دانشگاه فضایی نسبتا خنثی داشت و نوعی تعاملی از روی جبر بین حاکمیت و دانشگاه جاری بود. به همین دلیل تنها برخورد جدی با استادان دانشگاه فقط به قضیه آقای دکتر سیدجواد طباطبایی محدود میشود که به دلیل بیپروایی خاصی که در مطرح کردن نظراتش داشت، با محدودیت مواجه شد.
استادان اقتصاد برای نخستین بار در دولت احمدینژاد اخراج شدند
* در دوره احمدی نژاد ذوقزدگی عجیبی برای بازگشت به ارزشها و آرمانهای دهه شصت مشاهده میشد که در این راستا گفته شد «میخواهیم فضای دانشگاه را اسلامی کنیم و اجازه ندهیم، دانشگاه پیشتیبان اصلاحطلبان باشد و از اصولگرایان پشتیبانی کند.» به همین دلیل نیروهایی را که با دیدگاهشان در تضاد بودند، حذف کردند. در آن دوره استادان اقتصادی به طور ویژهای با تهدید و محدودیت مواجه شدند که نتیجهاش این شد که با وجود درآمد ۷۰۰ میلیارد دلاری از نفت، شاهد بدترین دوره به لحاظ اقتصادی باشیم.
فکر کردند با اخراج استادان دانشگاه میتوانند فضا را مدیریت کنند
* حاکمیت در شرایطی بنا را بر تقابل با استادان دانشگاه گذاشته است که به طور جدی تهدیدهای امنیتی را متوجه خود میبیند که اعتراضهای ۱۴۰۱ موید تهدیدهایی است که ریشه در نارضایتی بالا در جامعه دارد. خب! یکی از کانونهای اصلی اعتراضها نهاد دانشگاه بود که کاملا جدی مطالبههایش را از حاکمیت طلب کرد. در چنین حالتی تصور تصمیمگیران امنیتی این است که با برخی از تصمیمها از جمله اخراج استادان دانشگاه میتوانند فضا را مدیریت کنند که باید اذعان داشت، اصل چنین تصوری غلط است. در واقع رفتارهای رادیکال موضوع را تشدید خواهد کرد.
* قانونی نانوشته اینطور میگوید «اگر استقلال نهادها به رسمیت شناخته شوند، شاید در کوتاهمدت گرفتاری ایجاد کند، اما در بلندمدت به نفع حاکمیت خواهد بود.» یعنی اگر استقلال دانشگاه به رسمیت شناخته شود و استاد دانشگاه آزادی عمل داشته باشد و حاکمیت به آنها اعتماد کنند، در بزنگاههای دشوار همان استادان از حکومت دفاع خواهد کرد. به هرحال عموم استادهای دانشگاه مدافع حقیقت هستند و به همین دلیل اگر جریانی به ناحق علیه حاکمیت تحرکی داشته باشد، مقابله را لازم و واجب میدانند. البته شرط این مهم به رسمیت شناختن استقلال نهاد دانشگاه است. البته قوه قضائیه مستقل، رسانههای مستقل و ... هم لازمه این امر است. پس نتیجهگیری میکنیم، وقتی حاکمیت از استقلال دانشگاه، رسانه و ... جلوگیری میکند، اعتبار این نهادها در جامعه از ارزش میافتد و نمیتوانند در مقاطع لازم برای حکومت موثر باشند، چون مردم برایشان ارزشی قائل نیستند.
مرجعیت ارتباط با جامعه از دانشگاه سلب شده است
* در شرایطی که فضای مجازی جولان میدهد، کارایی دانشگاه از بین رفته است. یعنی توئیتر، اینستاگرام و ... مرجعیت ارتباط با جامعه را از دانشگاه سلب کرده و در اختیار فضای مجازی گذاشته است. شما میبینید، دکتر فاضلی با وجود محروم شدن از کلاس درس دانشگاه، نظر و حرفهایش را کماکان مینویسد و عقیدهاش را خارج از محیط دانشگاه عرضه میکند. اگر ایشان در دانشگاه شهید بهشتی ماندگار میشد، اعتبار این دانشگاه بالا میرفت. در واقع حضور امثال دکتر فاضلی باعث میشود دانشگاهها به نهادی برای گفتوگو با جامعه تبدیل شوند اما با روال فعلی که به احتمال زیاد ادامه خواهد داشت، دانشگاه محلی برای کاسبی برخی از استادان میشود که میروند و درسهایی بیارتباط با مسائل روز جامعه میدهند و به در ماه حقوقی هم دریافت میکنند. در واقع در چنین حالتی دانشگاه یک نهاد بیخاصیت شده و نمیتواند در راستای اصلاح امور تاثیرگذار باشد.
تشخیص غلط منجر به تصمیم غلط میشود
* تشخیص غلط، قضاوت غلط، فرضیه غلط و ... منجر به تصمیمهای غلط میشود. مخصوصا که حاکمیت دیگر با مردم رودربایستی ندارد. یعنی از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ وقتی به طور آشکار رد صلاحیت کردند تا ابراهیم رئیسی وارد رقابتی بدون رقیب شود، تعارفها کنار گذاشته شد که اعتراضهای سال پیش با رفتارهای تند امنیتی هم مزید بر علت شد تا مردم با سیستمی روبرو باشند که رای و قضاوت جامعه را بیاهمیت میداند.
* مردم برای اخراج چهرههای دانشگاهی به خیابان نمیآیند. مردم معمولا به خاطر معیشت یا مسائل حاد هویتی به خیابان میآیند. اما وقتی این قبیل اشتباهها جمع میشود و جمع میشود و روی همدیگر تلنبار میشود، جامعه گر میگیرد، آتش میگیرد و آشوب میشود. یعنی به جای اینکه مشکلات با گفتگو و تبادل نظر سر و سامان پیدا کنند، جمع میشوند و جمع میشوند و به صورت خشم شدید احساسی ظاهر میشوند که واکنشها غیرمنطقی و تند میشوند و خشک و تر را با هم میسوزاند.
اخراج استادها نوک کوه یخ است، اصل ماجرا بیسوادی تعداد زیادی از استادان دانشگاههاست
* اگر بپرسید، مساله دانشگاه چه چیزی است میگویم، اخراج استادها نوک کوه یخ است و اصلِ کوه یخ زیر آب است و دیده نمیشود که شامل ناکارایی، بیسوادی، کم تجربگی تعداد زیادی از استادان دانشگاهها است. در واق بخش بزرگی که از استادان هستند که به لحاظ علمی بسیار ضعیف و ناکارا هستند و تا وقتی که فعالیت سیاسی ندارند، نظام دانشگاهی تحملشان میکند و حتی درجهشان را ارتقا میبخشد.
* منفعت این دسته از استادان در این است که مناقشههای سیاسی برجسته شوند. چرا؟ چون همه حواس به این موضوع جلب میشود و کسی به سراغ اصلاح دانشگاه نمیرود و به فکر کنار گذاشتن استادهای بیسواد و کمتلاش نمیافتد و میدان برای آنهایی که با تقلب و سوءاستفاده از دانشجویان ارتقا میگیرند، فراهم میشود.
* سوال این است که چرا نمیتوانیم این مشکلات را درست کنیم؟ تصور میکنم به این دلیل که گرفتار حاشیههای سیاسی هستیم؛ یعنی نفع بسیاری از استادان این است که تعدادی از استادها اخراج شوند تا مسئله اصلی دانشگاه «مساله سیاسی» تلقی شود بتوانند با کمترین شایستگی به عنوان استاد در دانشگاه تدریس کنند.
حکومت مشکلی با استادان بیسواد ندارد
* اکنون به جایی رسیدیم که بیشتر استادهای ایرانی خیلی کمتر از اروپاییها مطالعه میکنند و مقاله میخوانند. در واقع بخش کوچک ماجرا که «اخراج استادان» است، دیده میشود اما به بحران اصلی که «بیسوادی استادان» است، بیتوجهی میشود چون حکومت مشکلی با استادان بیسواد ندارد.
* فرض کنید لیگ فوتبالی دارید که هیچ تیمی نمیتواند در آسیا مقام بگیرد. پس مساله اصلی ناکارایی و در نتیجه شکست در میادین بینالمللی است. اما این کنار گذاشته میشود و حواس معطوف به این میشود که فلان بازیکن روی دستش تتو دارد یا ...! در واقع با برجسته شدن حاشیهها، ناکارآمدی سیستم نادیده گرفته میشود.
گمان میکنند همه چیز درست است و فقط عدهای نفوذی درصدد هستند تا جمهوری اسلامی را زمین بزنند!
* اگر ناکارآمدی اوج گرفته و نارضایتی عمومی به بیشترین حالت ممکن خود رسیده است، دلیلش این است که سیاستگذاران و تصمیمگیران در بطن جامعه نیستند و به همین دلیل از تحولات عمیق جامعه بیخبر هستند. یعنی معمولا مسئولان فقط در جلسههای کاری هستند و از برخوردهای طبیعی مردم بیاطلاع هستند که این موجب میشود، نگاهی توام با توهم به رویدادهای جامعه داشته باشند و گمان کنند همه چیز درست و خوب است و فقط عدهای نفوذی درصدد برهم زدن آرامش جامعه و ایجاد ناامیدی و بیاعتمادی بین مردم هستند تا جمهوری اسلامی را زمین بزنند!