تازه های قصه های کودکان

شعر کودکانه‌ ماهی

شعر کودکانه‌ ماهی سرخ تپلی

شعر کودکانه‌ ماهی سرخ شعر کودکانه‌ ماهی سرخ تپلی شعر کودکانه‌ ماهی سرخ، در این مقاله از بیتوته، یک…

قصه فینگیلی و جینگیلی



 

قصه فینگیلی جینگیلی در ده قشنگي دو برادر زندگي مي كردند. اسم يكي از انها فينگيلي و ديگري جينگيلي بود. فينگيلي پسر شيطون و بي ادبي بود وهميشه بقيه مردم ده را اذيت ميكردو هيچكس از دست او راضي نبود.

 

قصه فینگیلی جینگیلی


اما برادرش كه اسمش جينگيلي بود. پسر باادب و مرتبي بود هيچ وقت دروغ نمي گفت و به مردم كمك ميكرد.


يك روز فينگيلي و جينگيلي به ده بالا رفتند و با بچه هاي انجا شروع به بازي كردند. بازي الك و دولك، طناب بازي و توپ بازي. در همين وقت فينگيلي شيطون و بلا يك لگد محكم به توپ زد و توپ به شيشه خورد و شيشه شكست. بچه ها از ترس فرار كردند و هر كس به سمتي دويد.

 

ننه قلي از خانه بيرون امد. اين طرف و ان طرف را نگاه كرد. اما كسي را نديد. ننه قلي به خانه برگشت و كنار حوض نشست. از انطرف بچه ها وقتي ديدند ننه قلي در را بست دوباره جمع شدند و شروع به بازي كردند. ننه قلي يواش يواش در را باز كرد و صدا زد آي فينگيلي، آي جينگيلي، آي بچه ها، كي بود كه زد به شيشه؟

 

قصه فینگیلی جینگیلی


جينگيلي گفت: من نبودم.

 

فينگيلي گفت: من نبودم.


ننه قلي از فينگيلي پرسيد: پس كي بوده؟


فينگيلي كه ترسيده بود به دروغ گفت: كار قلي بوده.


قلي با ترس جلو امد و گفت كه كار او نبوده.


يكي ازبچه ها گفت: اگه كسي كه اين كارو كرده راستشو نگه، ديگه اونو بازي نمي ديم.


جينگيلي گفت: راست بگو هميشه، دروغگو چيزي نميشه.


فينگيلي از حرف بچه ها پند گرفت و گريه اش در اومد. جلو رفت و گفت: ننه جان شيشه رو من شكستم. بيا بزن به دستم.


ننه قلي مهربون گفت: فينگيلي عزيزم حالا كه متوجه اشتباهت شدي تو را مي بخشم.

 

 

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------