بیوگرافی ویلیام جیمز سایدیس



 

ضریب هوشی ویلیام جیمز سایدیس معادل ۲۵۰ تا ۳۰۰ برآورد شد

 

ضریب هوشی ویلیام جیمز سایدیس معادل ۲۵۰ تا ۳۰۰ برآورد شد. متاسفانه اطلاعات مربوط به رکوردهای رسمی گم شده و نمی توان میزان دقیقی را به طور رسمی اعلام نمود. وی در ۱۱ سالگی وارد دانشگاه هاروارد شد، به بیش از ۴۰ زبان مسلط بود و یکی از قوی ترین و باز ترین ذهن ها در تمام تاریخ را در اختیار داشت.

 

ویلیام جیمز سایدیس که نبوغ او زبانزد خاص و عام است و گویا نام خود را هم از فیسلوف آمریکایی گرفته که حدود نیم قرن قبل از او می ‌زیسته است. ویلیام جیکز سایدیس، متولد یکم آوریل ۱۸۹۸ که از کودکی توانایی خارق العاده ای در یادگیری زبان ها و ریاضیات داشت، در نیویورک سیتی به دنیا آمد و در ۱۷ ژوئیه ۱۹۴۴ میلادی و در 46 سالگی از دنیا رفت. 

 

او توانست در یک سالگی بنویسد، در ۱۸ ماهگی کتاب و روزنامه بخواند، در ۵ سالگی به ۵ زبان رایج دنیا صحبت کند و در ۱۱ سالگی استاد دانشگاه هاروارد شد، اولین بار به‌خاطر رشد مغزی زودهنگام نامش بر سر زبان ها افتاد و بعدها به خاطر تمرکز بر روی ذهنش به شهرت رسید اما در نهایت خود را از انظار عمومی دور کرد و از ریاضیات هم دل زده شد و عقب کشید و با چندین نام مستعار مطلب می نوشت.

 

به هشت زبان (لاتین، یونانی، فرانسوی، روسی، آلمانی، عبری، ترکی، و ارمنی) تا سن هشت سالگی تسلط داشت و یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان Vendergood بود. ویلیام تنها کسی بود که توانست نظریه نسبیت عام انیشتین را کاملاً اثبات کند.

 

در سال های 1900 بود که اولین تست های هوش استاندارد بوجود آمد، نمی توان سیدیس را باهوش ترین فرد تاریخ نامید چرا که در زمان افرادی مانند گاوس-نیوتن-داوینچی و چندنفر دیگر چیزی به نام تست هوش وجود نداشت اما با این حال از نظر رسمی و ثبت شده سیدیس بالاترین میزان را دارد، جالب است بدانید دقیقا در ازمونی که انیشتین 160 شد سیدیس نیز 160 شد (اخرین نمره ی ممکن در این ازمون) اما در زمانی بسیار کمتر، ای کیو ی سیدیس را بین 250-300 تخمین می زنند و او تقریبا در تمام آزمون های هوشی که از او گرفته شد نمره ی کامل بدست آورد.

 

او در سن 16 سالگی دکترای ریاضی محض را در شاخه ی معادلات ناهمگن به دست اورد و همه منت اغاز انقلاب او در این شاخه بودند، اما در همان سال ها بود که رفتار او عجیب شد، در ابتدا اعلام کرد که برای او زندگی کامل یعنی زندگی در انزوا و سپس به شدت به زنان بدبین شد هرچند به نظر می رسد او عاشق دختری به نام مارتا فولی بوده است.

 

سیدیس در سن 20 سالگی به استخدام وزارت جنگ امریکا در آمد اما اطلاعات بسیار کمی از کارهای او در دست است و خود سیدیس همیشه عنوان می کرده که یک صلح طلب است.

 

سیدیس در سال های 1915-1919 استاد دانشگاه بود اما به علت عصبی بودن و دوری از دختران توسط چند شخص ناشناس تهدید به مرگ شد، تا اینکه در همان سال ها توسط پسری ناشناس شدیدا مجروح شد، سیدیس پس از این حادثه انزوای بیشتری یافت و کم کم به سیاست روی آورد، در سال های 1919-1921 بود که او کم کم شروع به ایجاد مشکل کرد، در سال 1919 سیدیس در جریان یک راهپیمایی در نقد از نظام سرمایه داری و حمایت از مارکسیسم ( در ان زمان سیاست امریکا هنوز به شکل امروزی نبود) دستگیر شد و به علت درگیری با پلیس به 8 ماه زندان محکوم شد.

 

این خبر در روزنامه های شلوغی بسیاری به راه انداخت و سیدیس در دادگاه اعلام کرد که هدف او فقط مخالفت با جنگ جهانی اول بوده است، هرچند سیدیس بعدها فلسفه ی سیاسی خود را مبنی شخص گرایی ایجاد کرد اما همیشه از این حادثه به عنوان اتفاقی تلخ یاد می کرد.

 

پس از این اتفاقات بود که سیدیس حالات عجیبی پیدا کرد، او پس از رهایی از زندان و چندین ماه پس از ان دچار فروپاشی روانی بسیار شدیدی شد، به شکلی که منزوی تر شد و پدر و مادرش دیگر توان مراقبت از او را نداشتند.

 

ویلیام جیمز سایدیس در ۱۸ ماهگی کتاب و روزنامه می خواند

 

والدین سایدیس و روش تربیت آنها

مادرش سارا به دانشگاه بوستون رفت و از دانشکده پزشکی در سال ۱۸۹۷ فارغ التحصیل شد. پدرش بوریس سایدیس در سال ۱۸۸۷ به آمریکا مهاجرت کرد و برای فرار از اذیت وآزار سیاسی در سال ۱۸۸۹ قتل عام شدند، بوریس یک روانپزشک عالی رتبه از دانشگاه هاروارد بود و کتاب های زیادی منتشر کرده بود. "بوریس سیدیس" در دانشگاه هاروارد به تدریس روان‌شناسی در زمینه " حالات غیر طبیعی " اشتغال داشت.

 

او نویسنده برجسته ای بود و بخاطره نگارش چند کتاب دربارهٔ مبحثی که تدریس می کرد – از شهرت زیادی برخوردار گردید بود – و هنوز از او بعنوان یکی از اعضای برجسته دانشگاه هاروارد یاد می کردند، دکتر سیدیس اندکی پیش از آنکه پسرش بدنیا بیاید تصمیم مهم و خطرناکی گرفت. او تصمیم گرفت پاره ای از تئوری ها و نظزات خود دربارهٔ پدیده "پیشرفت ذهنی" را روی فرزند خویش آزمایش نماید و در حقیقت از فرزندش به عنوان یک خوکچه آزمایشی استفاده کند؛ ولی نمی دانست با این اقدام زندگی فرزند خود را به تباهی خواهد کشاند. او بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را می توان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزهای زندگی فرزندش آغاز کرد.

 

روش تربیت از آغاز زندگی

پدر ویلیام، بوریس سایدیس، یک روانپزشک عالی رتبه از دانشگاه هاروارد و کتاب های زیادی منتشر کرده بود. وی در دانشگاه هاروارد به تدریس روانشناسی در زمینه "حالات غیر طبیعی" اشتغال داشت و نویسنده برجسته‌ای بود و به خاطر نگارش چند کتاب درباره مبحثی که تدریس می‌کرد، از شهرت زیادی برخوردار شده بود. دکتر سیدیس اندکی پیش از آن‌که پسرش بدنیا بیاید تصمیم مهم و خطرناکی گرفت. او تصمیم گرفت پاره ای از تئوری ها و نظزات خود درباره پدیده "پیشرفت ذهنی" را روی فرزند خویش آزمایش کند. او  بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را می توان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزهای زندگی فرزندش آغاز کرد.

 

هنگامی که " ویلیام " کوچک قدم به این جهان گذاشت آینده اش در لب تختخواب او قرار گرفت. پدر او حروف الفبا را روی میله ای بالای سر او آویزان کرد و روزی چند بار این حروف را به طفل نوزادش نشان می داد و نام آن ها را با صدای بلند می خواند و آن بچه کوچک هم عیناً تقلید می کرد اینکار ساعت ها و روزهای متوالی ادامه یافت و شگفت اینکه " ویلیام " کوچک هنگامی که فقط شش ماه از عمرش می گذشت قادر بود این حروف را تشخیص دهد حاصل کار موفقیت آمیز بود اما بعد مغز کوچک ویلیام بجای قصه و اشعار کودکانه هر روز با متون کتاب های درسی بمباران می شد.

 

بجای قصه های شیرین، وی مجبور بود (جغرافیا – هندسه – فیزیولوژی و زبان یونانی) یاد بگیرد. اجازه نداشت خود را با هیچگونه بازیچه ای سرگرم سازد. دنیای او را بازی های پدر پر کرده بود هر ماه که می گذشت پیشرفت ذهنی باور نکردنی این طفل بیش از پیش شکوفا می شد، بطوری که موجبات شگفتی همکاران پدرش و بهت و حیرت مادر بیچاره اش را فراهم ساخت؛ ولی با گذشت زمان نقطه کوری در این نبوغ چشمگیر پدیدار گشت.

 

هنگامی که " ویلیام " به سن هشت سالگی رسید، خنده های بی موردی سر می داد و در مواقعی با غامض ترین مسائل فکری روبرو می شد واکنش های عصبی در او بروز می کرد. این نشانه بدبختی و مصیبت بشمار می رفت که پدرش از درک آن عاجز بود این برنامه تغذیه فکری اجباری هنگامی به اوج رسید که ویلیام به سن چهارده سالگی پا گذاشت در آن روز در حضور جمعی از دانشمندان سال ۱۹۱۲ دربارهٔ " بعد چهارم " به سخنرانی پرداخت و درست در لحظه ای که آنان را سخت تحت تأثیر سخنان خود قرار داده بود ناگهان بی اراده و با حالتی عصبی، زیر خنده زد و از هیچ روی قادر نبود خنده خود را کنترل کند.

 

ویلیام جیمز سایدیس در ۵ سالگی به ۵ زبان رایج دنیا صحبت می کرد

 

مقابله کردن ویلیام جیمز سایدیس با وضعیت

پس از آنکه مدتی طولانی در آسایشگاه پورتسموث واقع در نیو همپشایر بستری شد دوباره به دانشگاه هاروارد بازگشت و با موفقیت فارغ التحصیل گردید. او به خبرنگاران گفت: که یگانه آرزویش در زندگی آن است که مانند یک موجود طبیعی زندگی کند. ویلیام سایدیس با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را از بند تجربیات بی رحمانه او آزاد سازد.

 

او در آموزشگاه رایس واقع در هیوستون به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشته ای ندارد و مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از آن می گریختند و از او دوری می کردند برای همین دلش انباشته از تنفر و شورش علیه پدرش و علیه جهانی بود که در آن می زیست، مردم را کوچک و خود را برتر از دیگران می دانست؛ عاقبت به اتهام تحریک و برپاکردن اغتشاش به ۱۸ ماه زندان محکوم شد.

 

پس از چندین ماه غیبش زد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا آنکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگری در فروشگاهی به کار مشغول شده و هفته ای ۲۳ دلار دریافت می کند، او از اوج نبوغ، به زیر سقوط کرد. ویلیام سایدیس در برابر اصرار مداوم یک آشنای قدیمی که از او خواسته بود در حضور مردم دربارهٔ امکان زندگی در کره مریخ به سخنرانی بپردازد به مدت یک ساعت همه شنوندگان را مجذوب سخنان خویش ساخت. اما ناگهان، از حرکت اتومبیل ها در خیابان به خنده افتاد و همه رشته ها را پنبه کرد.

 

فرجام کار ویلیام جیمز سایدیس

ویلیام مدتی دراز در آسایشگاه " پورتسماث " واقع در " نیو همشیر " بستری شد و دوباره به دانشگاه " هاروارد " بازگشت و با موفقیت فارغ التحصیل شد. او به خبرنگاران گفت که یگانه آرزویش در زندگی آن است که مانند یک موجود طبیعی زندگی کند. " ویلیام سیدیس " با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را از بند تجربیات او آزاد سازد.

 

او در آموزشگاه " رایس" واقع در " هوستن " به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشته ای ندارد و مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از آن، از او می گریختند و دوری می کردند. برای همین دلش انباشته از نفرت و سرکشی علیه پدرش و علیه جهانی بود که در آن می زیست. او مردم را کوچک و خود را برتر از دیگران می دانست و عاقبت به اتهام تحریک و برپاکردن اغتشاش به چند ماه زندان محکوم شد.

 

پس از چندین ماه غیبش زد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا آنکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگری در فروشگاهی به کار اشتغال یافته و هفته ای ۲۳ دلار دریافت می دارد. در تابستان سال ۱۹۴۴ در گیرو دار جنگ جهانی دوم، کسی به مرگ انسان ژولیده ای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانه ای در " بروکلین " در گذشته بود توجه نشان نمی ‌داد و اینگونه بود که نابغه ای تاوان نبوغ خود را در فراموشی داد. 

 

پس از مرگش بسیاری از جمله پروفسور های ریاضی در تمام دنیا معتقد بودند که اگر سیدیس راه خود را گم نمی کرد و درگیر مسائل ملی و سیاسی نمی شد می توانست به ریاضیدانی در اندازه های گاوس و نیوتن تبدیل شود.

 

او در سال های اخر عمر خود کاملا منزوی و گوشه گیر شده بود و حتی یک مقاله در مورد ریاضی نیز به چاپ نرساند و به مرور تحت انقلاب نوابغ فیزیک سال های 1900-1930 کاملا فراموش شد، سایدیس یا وجود اینکه این توان را داشت تبدیل به یکی از برترین ریاضیدانان تاریخ شود به بیراهه کشیده شد و در نهایت در همان کوره راه های گم شد.

 

مرگ ویلیام جیمز سایدیس

در تابستان سال ۱۹۴۴ در گیر و دار جنگ جهانی دوم کمتر کسی به مرگ انسان ژولیده ای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانه ای در بروکلین در گذشته بود توجه نشان می ‌داد. ارثی که از پدرش به او رسیده بود همچنان دست نخورده باقی ماند. ویلیام سایدیس نابغه حتی در دشوارترین روزهای پایان عمر خویش که دچار مضیقه مالی شدیدی بود حاضر نشد به میراث پدر و مادری که مغز و اندیشه او را به نابودی کشانده بودند دست بزند.

 

پدر سیدیس در سن 56 سالگی و به علت خونریزی مغزی در گذشت، این حادثه روی او تاثیر بدی داشت و سیدیس کم کم از جامعه دورتر شد تا جایی که دیگر نه دانشگاه می رفت و نه کاری انجام می داد، سیدیس به قانون روی آورد و بسیاری از قوانین ملی آمریکا را نقد کرد و در کتابی که به چاپ رساند بسیاری از این قوانین را کاملا رد کرده بود، او کاملا راه خود را گم کرده بود و به نظر می رسد در 10 سال اخر عمر خود هیچ کار مهمی انجام نداد، سیدیس در نهایت در سال 1944 و در سن 46 سالگی و از همان بیماری پدرش در گذشت!

 

پس از مرگش بسیاری از جمله پروفسورهای ریاضی در تمام دنیا معتقد بودند که اگر سیدیس راه خود را گم نمی کرد و درگیر مسائل ملی و سیاسی نمی شد می توانست به ریاضی دانی در اندازه های گاوس و نیوتن تبدیل شود.

 

او در سال های اخر عمر خود کاملا منزوی و گوشه گیر شده بود و حتی یک مقاله درمورد ریاضی نیز به چاپ نرساند و مرور تحت انقلاب نوابغ فیزیک سال های 1900-1930 کاملا فراموش شد، سیدیس یا وجود اینکه این توان را داشت تبدیل به یکی از برترین ریاضیدانان تاریخ شود به بیراهه کشیده شد و در نهایت در همان کوره راه های گم شد.

 

گردآوری: بخش علمی بیتوته

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------