تعریف سفر



 

سفر

 

سفر، آزموده کند مرد را/ هم از دل براند غم و درد را،

ز گیتی بد و نیک بنمایدش/ وز آن گنج دانش بیفزایدش


تعریف سفر

فرهنگ نامه‏ها از«سفر» تعریف‏هاى مشابهى ارائه داده‏اند. در فرهنگ معین آمده است: سفر، در لغت به معناى بیرون آمدن از شهر خود و به محل دیگر رفتن است، نیز به معناى قطع مسافت و راهى كه از مكانى به مكان دور طى مى‏كند، آمده است. فرهنگ‏هاى عربى سفر را "كشف حجاب و كنار زدن پرده" معنا كرده‏اند، حجاب‏هایى كه معمولاَ از جنس اعیان و اشیاى خارجى است. راغب اصفهانى مى ‏نویسد: «سفر العمامة عن الرأس، و الخمار عن الوجه» یعنى عمامه را از سر، و نقاب را از صورت، كنار زد.

 

البته "سِفر" (به كسر سین) به معناى كتاب آمده كه جمع آن اسفار است. از تعریف ‏هاى لغوى و فرهنگ نامه‏اى كه بگذریم، آنچه ما را به مقصود نزدیك ‏تر مى‏كند، ماهیت سفر در منظر عالمان اخلاق و تربیت است. مرحوم فیض كاشانى كه از بزرگترین دانشمندان شیعى و آگاهان‏علم اخلاق است در اثر مهم خود المحجة البیضاء، سفر را اینگونه مى ‏ستاید:

 

از رهگذر سفر، آدمى از آنچه مى‏هراسد، رهایى مى‏یابد و به آنچه میل دارد، نایل مى‏شود.

 

این ویژگى براى مسافرت، نكته مهمى است كه مرحوم فیض كاشانى بدان اشاره مى ‏كند. بر این اساس، سفر بازگیرنده و باز دهنده است:


هراس و اضطراب را از مسافر باز مى‏ستاند و جاى آن، محبوب و مطلوب‏هاى وى را مى‏نشاند. سفر به انسان مى‏آموزد كه چگونه از امور ناهنجار و ناخوشایند بپرهیزد و آنچه را كه مایه كمال و خرسندى است، جایگزین كند.

 

منابع:

- کتاب آیین سفر، نویسنده: سید اصغر ناظم‏زاده قمى

- سایت حوزه

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------