تازه های شعر و ترانه

اشعارفریدون مشیری

اشعار فریدون مشیری | زیباترین و برجسته ترین شعرهای فریدون مشیری

اشعارفریدون مشیری فریدون مشیری، شاعری نوآور و خلاق اشعارفریدون مشیری یکی از جواهرات ارزشمند ادبیات…

اشعار زیبا از دیوان شمس تبریزی



اشعار شمس تبریزی, غزلیات شمس تبریزی

ابیات دیوان شمس تبریزی

دیوان شمس تبریزی، یا دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی یا غزلیات شمس، یکی از پنج اثر جلال‌الدین محمد مولوی که به‌جز مثنوی او، دیگر اشعارش را شامل می‌شود. خاندان مولانا و سلسله مولویه این کتاب را دیوان کبیر گفته‌اند.

اما چون مولانا در جای‌جای اشعار این کتاب از شمس تبریزی، یار و مراد خود، یاد کرده، به غزلیات شمس مشهور است. بی‌گمان مولانا به‌سبب شور و بی‌قراری، غزلهایش را به نام شمس تبریزی کرده‌است؛ به گفته فروزانفر، مولانا «پیوسته چشم از سبب دوخته و به مسبب گماشته است».

 

او اشعارش را که نتیجه تلقین شمس و الهام از عشق اوست، به نام شمس کرده‌است .ملاقات مولانابا شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. دیوان شمس تبریزی یکی از شاهکارهای مولانا است.

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

 

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

 

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

 

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

 

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

 

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

 

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست

چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

 

غزل های شمس تبریزی, زیباترین شمس تبریزی

 منتخب اشعار شمس تبریزی

 

اندک اندک جمع مستان مي رسند

اندک اندک مي پرستان مي رسند

 

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان مي رسند

 

اندک اندک زين جهان هست و نيست

نيستان رفتند و هستان مي رسند

 

جمله دامن هاي پرزر همچو کان

از براي تنگدستان مي رسند

 

لاغران خسته از مرعاي عشق

فربهان و تندرستان مي رسند

 

جان پاکان چون شعاع آفتاب

از چنان بالا به پستان مي رسند

 

خرم آن باغي که بهر مريمان

ميوه هاي نو زمستان مي رسند

 

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف

هم ز بستان سوي بستان مي رسند

 

اشعار شمس تبریزی, غزلیات شمس تبریزی

 غزل های شمس تبریزی

 

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد

عود همان بِه که در آتش بُوَد

 

جامِ جفا باشد دشوارخوار

چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد

 

زهر بنوش از قدحی کان قدح

از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد

 

عشق خليل است، درآ در ميان

غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد

 

در خم چوگانش يکی گوی شو

تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

 

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

 

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد

 

غزل های شمس تبریزی, زیباترین شمس تبریزی

غزلیات شمس تبریزی

 

هر چه آن خسرو کند شيرين کند

چون درخت تين که جمله تين کند

 

هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد

همچو شير و شهدشان کابين کند

 

با دم او مي رود عين الحيات

مرده جان يابد چو او تلقين کند

 

مرغ جان ها با قفص ها برپرند

چونک بنده پروري آيين کند

 

عالمي بخشد به هر بنده جدا

کيست کو اندر دو عالم اين کند

 

گر به قعر چاه نام او بري

قعر چه را صدر عليين کند

 

من بر آنم که شکرريزي کنم

از شکر گر قسم من تعيين کند

 

کافري گر لاف عشق او زند

کفر او را جمله نور دين کند

 

خار عالم در ره عاشق نهاد

تا که جمله خار را نسرين کند

 

تو نمي داني که هر که مرغ اوست

از سعادت بيضه ها زرين کند

 

بس کنم زين پس نهان گويم دعا

کي نهان ماند چو شه آمين کند

 

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

 

    ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

    ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------